کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

راه رفتن کوروش به عشق بابا

پسر گلم دیشب یعنی ٢٠ مرداد ماه در حالی که ١١ ماه و ٢ روز داشتی تعداد قدمهات قابل ملاحظه شد به عشق بابایی راه افتادی و ٣قدم  رفتی طرفش و بابا رفت عقب دوباره پسر ٤ قدم برداشت و این کار چند بار تکرار شد تا پسرک خسته شد تبریک می گم مامانی اولین قدمهای ثابتت رو امیدوارم همیشه ثابت قدم باشی. ناگفته نماند که چون بابایی از صبح نبود و شما خیلی دلتنگ شده بودی  به عشق بابا راه افتادی گلمممممممممممممممممممممممممممممممم
21 مرداد 1392

11 ماهگی

 پسر نازم فردا ١١ ماهه می شی. ١١ امین ماهگرد زندگیت مبارک عزیزدلم. ١ ماه دیگه می شه ١ سال که در کنار ما هستی و به زندگی ما رنگ و بوی دیگه ای دادی. الانم بیدار شدی و نمی ذاری تایپ کنم. بعدا دوباره میام و برات از این  روزها می نویسم تا برای همیشه یادمون بمونه. با سلام مجدد الان یه روز دیگه است و شما خوابی و من اومدم برات بنویسم گلم. کوروش ١١ ماهه من این روزها با ترس و لرز دو تا قدم کوچولو برمی داره و بعد می شینه رو زمین و ترجیح می ده بقیشو چهار دست و پا بره.این روزها درد دندونای آسیاب شروع شده و آرامش شبانه خونه مارو کمی به هم ریخته که انشاله به زودی بزنه بیرون این جواهرات گرانبها و ....... عزیزکم این روزا با شنیدن هر ن...
20 مرداد 1392

کوروش در روایت تصویر

عکس کوروش و پسر خاله  در حال بازی قربون خنده نازت برم مامانی پسرم در حال خوردن ماکارونی خوشمزه و اما شیطنت های کوروشی   این روزا عاشق ماشین کنترلیت شدی   ...
16 مرداد 1392

10 ماه با گل زیبایم

ده ماهگیت مبارک عزیز دلم. انشاله که همیشه سالم و شاد باشی و پر انرژی مثل این روزها. دوست دارم هزار هزار تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. وای که چقدر زود گذشت این ده ماه به چشم برهم زدنی سپری شد و  بزرگ مرد کوچکم بزرگ و بزرگتر شد . این روزها خیلی عشقی ماه من. کلا در حال شیرین کاری و شیطنت هستی گاهی خسته می شم اما با خودم می گم زود این روزا تموم می شه و کوچولوی مامان بزرگ می شه و درگیر مشکلات زندگی پس بزار الان شاد باشه و از زندگی لذت ببره. این روزا پسرکم دور خونه راه می  ری البته یه کوچولو دست به وسائل می گیری و بدون گرفتن دست به جایی یه مدتی می ایسته و یه بار مبل رو ول کرد و دو قدم اومدی سمت مامان ...
16 مرداد 1392

حکایت غیبت 1 ماهه کوروش خان

   پسرک گلم  مامان رو ببخش که ١ ماه بیشتره که نتونسته مطلبی برات بذاره . علت این غیبت سفر های پیایی ما بود که همچنان ادامه داره یک ماه پی رفتیم شمال و شما اونجا کلی حال کردی با ماسه بازی و آب بازی.  بعد از اون هم رفتیم دامغان خونه مامان جون . اونجا هم دایی ها و خاله بودن و با هم هر روز به یه جای تفریحی رفتیم خداروشکر شما خیلی پسر خوبی بودی و اذیت نکردی کلا با بیرون رفتن مشکلی نداری با اینکه ٥ روز متوالی می رفتیم گردش اما شما اعتراضی نکردی و با متانت رفتار می کردی خیلی هم آقا بودی جوری که دایی علی باور نمی کرد  که شیطنت هایی که براش گفته بودیم کار شما باشه از ١ شنبه تا شنبه دور و برمون شلوغ بود بعد همه رفتن و من موند...
8 تير 1392