13 روز شیرین هم گذشت

پسر گلم عزیزکم عشق مامان روزها دارن به سرعت میگذرن و من شاهد بزرگ شدنتم. با اینکه این روزها کمی بی خواب شدم و هنوز بعضی از علائم دوران بارداری (کهیر و خارش) ازارم میده اما با وجود تو گل قشنگم همه اینها قابل تحمله و در مقابل داشتنت هیچه. عزیزم کلا پسر خوبی هستی تا الان که اینجوری بوده آروم و متینی. گریه های الکی نداری خداروشکر تا الان دل درد هم نداشتی و امیدوارم هیچوقت هم هیچ دردی نداشته باشی که من طاقت ندارم ببینم عزیزم درد بکشه. امروز هم بعد از ٨ روز حلقه ختنه ات افتاد و کاملا مرد شدی.عزیزم وقتی موقع شیر خوردن لج میکنی کلی با دستات به مامان حمله میکنی و دست و سینه مامان رو زخمی کردی. میخوای خودت سینه رو بزاری دهنت .عزیز عجول من نوبت این هم می رسه که کاراتو خودت انجام بدی عجله نکن فعلا به مامانی اعتماد کن من گشنه نمی زارمت. امروز وقتی خواب بودی ناخنهاتو کوتاه کردم با هزار ترس و لرز . همیشه از این کار می ترسیدم اما وقتی دیدم امروز صورت خودتم چنگ زدی دیگه صبر کردن رو جایز ندیدم و وارد عمل شدم و خداروشکر موفقیت آمیز بود.عزیزم خیلی با وجودت زندگیمون قشنگتر و با معنی تر شده من و بابایی عاشقتیم عزیزم. خدا جون ازت ممنونم که به من این فرصت رو دادی که مادر بودن رو تجربه کنم. خدایا کمکم کن بتونم مادر خوبی باشم و همیشه محافظ گل قشنگم باش.....