نامه سوم

سلام گل قشنگم خوبی مامانی. قربون اون دل پاکت بشم که چه زود دعات اثر کرد. دیروز رفتم از بهترین دکتر وقت گرفتم که گل پسرمو بیاره بذاره توی آغوشم . مامانی دیگه چیزی نمونده تا لحظه دیدار اگه خدا بخواد دو هفته دیگه میتونم بغلت کنم و ببوسمت و از وجودت لذت ببرم. گلم هر چی به خط پایان نزدیکتر میشیم من دلم بیشتر میگیره از یه طرف خوشحالم از طرفی ناراحت . خوشحال چون من بابایی گل قشنگمونو میبینیم و به داشتنش میبالیم از طرفی ناراحت برای اینکه دلم برای لحظه هایی که توی دلم بودی باهات حرف میزدم تو هم با من ارتباط برقرار میکردی تنگ میشه. وای که چه لحظاتی رو باهم تجربه کردیم. مامان جون این دو هفته رو هم به من فرصت بده تا باز لذت ببرم .با همه دردایی که دارم از لحظه ای که یه تیغ من و تو رو از هم جدا کنه و روز به روز و ثانیه به ثانیه فاصله مون بیشتر و بیشتر بشه می ترسم. عزیزم الان فقط مال منی اما این بیرون همه چیز فرق داره نه اینکه بخوام بگم بده یا بترسونمت نه اما به اون اندازه ای که باید قشنگ نیست. همه لحظات حسی که تو با یه چرخش تو دل مامانی ایجاد می کنی رو نداره. البته برای من. نمی دونم شاید تو از اینکه اونجایی ناراحتی و فکر کنی چه مامان خودخواهی داری ولی عزیزم اینایی که میگم از روی عشقه. عشقی که واقعا تا چند ماه پیش چیزی ازش نمی فهمیدم فقط شنیده بودم عشق مادری. اما هیچوقت نمی تونستم علت فداکاری ها و دلتنگی های مامانمو حس کنم اما حالا که تو داری از من جدا میشی دارم می فهمم دلتنگی یه مادر یعنی چی. حالا می فهمم مامان منو مامان بابایی چه میکشن از  دوری ما. واقعا سخته که قلب آدم بیرون از بدنش بتپه. اما من و تو پسر گلم هنوز خیلی وقت داریم. عزیزم تازه باید بیای و بهترین روزای زندگی من و بابایی رو رقم بزنی. ولی گلکم این دو هفته رو صبر کن. تا من بیشتر لذت حضورتو در بطنم تجربه کنم و برای یه عمر به خاطر بسپرم لحظاتی رو که هیچوقت دیگه تکرار نمی شن. پسر گلم شادم از بودنت از داشتنت. گلم تو پاکی دلت صاف و پاک مثل آینه است از خدا بخواه که ما بتونیم برات والدین خوبی باشیم. بتونیم اونجور که باید زندگی کردن رو بهت یاد بدیم. از روزی میترسم که از بودنت احساس نارضایتی کنی. از خدا بخواه تا بتونیم در کنار هم جوری زندگی کنیم که تو هر روز به بودنت بیشتر افتخار کنی همون جور که ما به داشتنت و بودنت میبالیم عزیزترینم.دوست دارم زیبای بی همتای من.