کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

اولین سفر کوروشی

1391/9/10 21:56
نویسنده : مامان و بابا
224 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک گل مامان پنجشنبه برای اولین بار مسافرت طولانی رو تجربه کردی. قرار بود ٦ ساعت تو ماشین باشه پسری. البته برعکس  دفعه های قبل که تا پات میرسید به ماشین خواب بودی . ایندفعه بیشتر بیدار بودی و کمی هم غر زد ی اینجور که معلومه مثل مامانی حوصله ماشین و مسافرت رو نداری البته فقط توی راه رو. چون  خونه مامان جون کلی بهت خوش گذشت حسابی همه دور و برت بودن و دایی جونتم کلی باهات بازی می کرد.اونجا هم خیلی پسر خوبی بودی خوب می خوابیدی تازه دایره لغاتتم اونجا زیاد شدن. یه شب که داشتیم باهات حرف میزدیم گفتی بوو... کلی حال کردیم از اون روزم حسابی حرف میزنی با پرده با مبل ..خلاصه با هر چیزی که تو دیدت باشه گپ میزنی. خواب روزت خیلی کم شده دیروز از ١٠ و نیم صبح تا ١٢و نیم شب بیدار بودی تو این فاصله فقط ١ ساعت اونم تیکه تیکه خوابیدی دلت می خواد همش باهات بازی کنیم و حرف بزنیم. ولی شب رو خوب و راحت خوابیدی گلم. عزیزم موقع شیر خوردن جوری دستمو محکم می گیری که انگار من دارم فرار می کنم . من عاشق دستاتم و اون لحظه هزاران بوسه نثارش می کنم. عاشق دست خوردنتم هستم مامانی انقدر ملوس میشی وقتی دستاتو میزاری تو دهنت و ملچ و ملوچ را میندازی که می خوام بخورمت. گاهی موقع شیر خوردن انقدر تو چشام نگاه می کنی که انگار یه دنیا حرف ریخته توی اون چشای نازت منم چشم ازت بر نمیدارم و زیباترین لحظه توی این دنیارو تجربه می کنم. پسرکم تا الان چیزایی که میگی اینا هستن. بو . ما . اووم . قو . اقوم... دلم پر می کشه برای روزی که بتونی با کلمات واقعی با مامان حرف بزنی.  

گل پسر مامان از عزاداری روز تاسوعا برگشته خسته شده

اقا کوروش بعد از حموم امروز که خودم تنها ی تنها بردمش خوابیده. عزیزم خوابت اروم و شیرین باشه

وای چه چیز خوشمزه ای تا حالا کجا بود

ولم کنید تنها باشم می خوام با خیال راحت دستم و بخورم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)