کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

دوماهگی عزیزم و واکسن

1391/9/10 21:58
نویسنده : مامان و بابا
118 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم چهارشنبه ١٨ آبان دو ماهت به پایان رسید باورم نمیشه که دو ماه دارم با این فرشته زیبای کوچولو زندگی میکنم. پنجشنبه صبح با بابایی رفتیم بهداشت تا واکسن بزنیم من خیلی ناراحت بودم از بی تابی کردن و دردت میترسیدم خلاصه رفتیم داخل اتاق و خانوم پرستار به من گفت شمارو بزارم روی تخت و پاهاتم محکم بگیرم منم با هزار ترس اینکارو کردم قلبم داشت از سینم خارج میشد چشامم بستم تا چهره عزیزدلم و وقتی درد میکشه نبینم که صدای اولین جیغ رو شنیدم بله اولین واکسن تزریق شد و شما گریه میکردی اما نمیتونستم بغلت کنم باید صبر میکردم بعدی رو بزنه منم شروع کردم باهات گریه کردن سخت ترین لحظه زندگیم بود اون لحظه خلاصه بعدی هم تزریق شد و باز جیغ و گریه اما به محض اینکه بغلت کردم ساکت شدی و توی بغلم خوابیدی حتی تو خواب لبخند هم میزدی. بعد که اومدیم خونه راحت خوابیدی تا ٢و نیم اما اون موقع یه مقدار گریه کردی و تموم دیگه پسر گلم گریه نکرد اما تا فردا صبح بی حال بودی چون یه کوچولو تب داشتی جیگرم.شکلکهای 
جالب آروین برای من و بابایی خیلی سخت بود که دردکشیدن و بی حالیتو ببینیم اما به هر حال پروسه ای بود که باید طی میشد.پسرکم این روزها شیرین تر از قبل شدی مدام برامون می خندی عاشق آهنگ و رقصی وقتی برات می رقصیم کلی ذوق می کنی و دستاتو تکون میدی من و بابایی رو هم کاملا میشناسی . امیدوارم همیشه سالم باشی و دلت شاد و لبت پر خنده باشه مثل این روزها که با کوچکترین حرکت ما برامون می خندی . وقتی با صدا می خندی و ذوق میکنی می خوام بمیرم برات عسلم.

اینم عکسای ٢ ماهگی گل پسرم

قربونت برم که تبم داری برای مامان می خندی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)