کوروشکوروش، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

کارهایی که یاد گرفتم

1391/9/10 22:02
نویسنده : مامان و بابا
153 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک عزیزم امروز که می نویسم ٤٨ روزه شدی . دیگه داریم کم کم به هم عادت می کنیم. فکر می کنم الان دیگه ٩٠ درصد نیازاتو می فهمم و می تونم برطرفشون کنم الان می فهمم که علت گریه و نق زدن های وسط شیر خوردنت یه آروغ بزرگه که توی گلوت گیر کرده و اون موقع است که بلندت می کنم و شما یه آروغ قشنگ میزنی و ادامه شیر خوردن. گریه هات زمانی که خوابت میاد و خودت به تنهایی نمی تونی بخوابی برام قابل تشخیصه و....خلاصه عزیزم خیلی خوشحالم که کشفت کردم. عزیزم این روزها شیرین تر از قبل شدی کلی برای من و بابایی می خندی و من و بابایی هم عاشق خنده این پسرک بی دندونی هستیم که تیکه ای از وجود ماست و همه زندگی ما.جدیدا کلمات اووم و ما و آقوم رو میگی.  عاشق پرده توی پذیرایی هستی مخصوصا صبح ها که نور از پشتش مشخصه.توی روز تقریبا ٤ یا ٥ ساعت هوشیاری کامل داری و عاشق بازی و شیطنت هستی. یکی از تفریحاتت اینه که توی کالسکه بشینی و برات آهنگ کودکانه بزاریم و باهاش همخونی کنیم و شما کلی ذوق. در ضمن عاشق عروسکت هم هستی وقتی تکونش میدم براش ذوق میکنی جالا نمی دونم به خاطر رنگشه یا صداهایی که ازش در میاد.عزیزکم وقتی موقع شیر خوردن با اون چشای گرد و مشکی زل میزنی توی چشام یا زمانی که از کنارت میرم با چشات دنبال میکنی منو غرق لذتی وصف ناشدنی میشم. عزیزم چندروزه کمی سرماخورده و بی حالی و من نمی تونم این حال و روزتو تاب بیارم . امیدوارم هر چه زودتر خوب خوب بشی و دیگه هیچوقت مریض نشی که در توان من نیست تحمل این غم.

 اقا کوروش در حال گوش دادن به موسیقی مورد علاقش

الان ساعت 3 نیمه شبه و من بازی می خوام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)